امروز می شود روز پنجمی که دویدن را شروع کردهام. از حالم اگر بخواهم بنویسم، باید بگویم روحیهام را بدست آوردهام. کمتر غر میزنم، تمرکزم بیشتر شده، شبها راحت و بدون فکر میخوابم، استرسی که برای بلاتکلیفی کارِ پَرآو داشتم هم قابل کنترل شده و از همه مهمتر مهربانتر شدهام :) .
اما باید اعتراف کنم سحرخیزی شش صبح هنوز خیلی سخت است، ولی ساعت که زنگ میخورد خودم را به وعدهی نسیمِ خنک صبح و یک خیابان خالی از آدم و دیدنِ پرتوهای نور از لابهلایِ درختان فریب میدهم و از این فریبِ شیرین صبحگاهی بسیار خوشحالم.
وقتی میگویم فریبِ شیرین، به معنای واقعی شیرین است. مثلا همین که کارهایِ خانه را قبل از ساعت یک تمام میکنم و از همان ساعت مغزم آزاد شده و باقی روز را در اختیار خودم هستم، این شیرین نیست؟ تازه این بیداری شش صبحها با تمامِ سختیاش زیرِ زبانم مزه کرده و امروز توی مسیر بازگشت با خودم در مورد بیداری ساعت پنج هم زمزمههایی میکردم. ولی عاقلانهاش این است فعلا به همین ساعت شش راضی باشم.
از درس و کنکور هم فقط همین را بنویسم که هنوز نتوانستهام وسواس مطالعاتیام را کنار بگذارم و این به ضررم شده.
- ۳۰ مرداد ۴۰۱ - ۱۰:۲۳